پروانه های آبی
خوابهای مرا ترک میکنند
و مگسهای میوه سبز
بر پلکهایم می نشینند


مرگ‌میاید
با پرده ای سفید
و کنار شانه هایم

 نورافکن های بزرگ

نیروی همه جوانی ها را
می تابانند ،

به اعماق تاریک نبودنها


آنجا که نامی و نشانی
از هیچ خاطره ای بر جا نیست
در ناکجای دشتهای بی گیاه
دور از شکفتن ها و رستن ها

تا افق های دور خواهم رفت


در آخرین گردشم به گرد زمین ،
نسیم روحم
تنها ترا خواهد خواست
ای آرامترین اشاره شاد
تا جوانترین نشان
از تازه رستن ها

بر مخمل سبزه های دشت


ای سرو آزاد آسمانهای آبی

که می درخشی  پس از باران


ترا تا نبودن ها
ترا تا ابدیتی دور
که آخرین خورشیدها

در کهکشانها فرو ریزند


تا نشانه ای که

از هر نفس و هر زنده ای باقیست


"همچنان و بیگمان"


باز هم 

این همه شور انگیز


دوست خواهم داشت






مهراب شیروانچی


۱۹ فروردین ۱۴۰۲

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد