از دا نه های زنجیر
یکی هم بازوان تو
طلایی - فولاد سرد
که بر گردن من
گاه که در ناهنگام
می خواستی و میشدی جواهر نایاب
شیشه الماس وار
قطره ای در گوشه چشمان من
گوهری ناپایدار
و هرگز نشد زنجیری بلند
به وقتی / بازوان تو.... بر گردن من
----------------------------------------------------------
صاف ... دریایی که ازچشمت
موج بار به ساحلی رهنمون
شور ... جر عه های من
که غوطه زن گذشتم
و پوستم آبی نشد
در گذر از آن همه اقیانوس های آبی رنگ
آن همه غروب های نارنجی
که می ایستادم تا نیایی و هیچ
اگر هم نشد نارنجی و پرتغالی روزگار من
باخط خطی های مداد سیاه
ترا بنویسم ای غروب جادو
ای سحر انگیز / لیمویی / ای درخشان نارنجی
***********************************************************
بردبار من
ای زمین سخت
ای فرساینده بی ناله
بار آور ساده
آن گیسو بریده های لخت
که هیچ شرمشان نشد
تا بپرند و پریدند
چون لیوانهای کاعذی در باد
با آن کمر باریکشان
آن استکانهای منحنی
که میبردند هوش از سر / واژه از شعر / خواب از چشم
ای بردبار / چون تو باشم کاش
آه ای زمین سخت
---------------------------------------------------
میانه های خواب هر شبم
تو کناری مانده ای پنهان
و ناگهان می لغزی
چون یخ میان پهنه دریا
چون نهنگی میان جزیره ها
آشوب میکنی میانه ماهی و ماه
بر کرانه ها که دیگر جز ستاره نیست
میان خوابهایم زانو زده ای
ترا می خوانم
و ترا می بوسم
ای خداوند آبهای آینه
خرامان در آبهای آبی جزیره ها