می دوی و می دوانی مرا
دیگر بس است...بنشین گوشه ای
تا نفس بریده بنشینم کنارتو
بهار بی تو هیچ زیبا نیست
اولین جمله که در گوشت زمزمه خواهم کرد
------------------------------------------------------------------
شیدایی و رسواییست
صدای باران
نم خورده و بی چتر
در آواز تو می گذرم
از کوچه هایی که تهی ست
از عطر های بهاری تو
--------------------------
جایی پیدا کن بیا
بنشین کنار من
در سایه های آبی رنگ
و از پشت این پنجره ها ی بلند
نگاه کن به باغ آرزوی من
ببین ... بو کن
فواره های بی رنگ عطر را
که چون بوسه های شناور
از لبان گلها رها شد ه اند
-----------------------------------------------------------
ساز من ...و شعر من.... و من
همه خاموشیم
آسمان تا بخواند
و من بخوانم
که عشق برقص آید
باید که تو بیایی
و می بیاری و
شور ها ی شیرینت
تا پهنه های تنهایی من
در قبله های همه روی حسرت
بسوی تو در نماز آیند
-----------------------------
هر انگشت تو
قلمه های شمعدانی سپید
کو دستهایت؟
برف ریز های گلباران
باغچه های شمع دانی محبوب من