آنروز که رفتی / سرو معنی دیگری پیدا کرد

و جنگل بعد از باران/ رخسار گشود

 از روزی که رفته ای / می/ هم دیگر می نیست

آتشیست که می سوزد عقل را و شعر را

 پس من دیگر شاعر نخواهم شد

و نوازنده ساز های بی تو

 

آنروز چه روزی بود

اینجا کسی کاشمر نمی داند

چه رسد به سرو

وای از آن صد هزار پرنده

که بی آشیان ماندند

این میانه من هم یکی / تنها

 

 

----------------------------------------------------

 در این قرنها که رفت

 نبودی تا ویرانه های مرا

مرمت کنی تا باری

بایستم / سر پا / تا دعا کنم

شلاق میزنندم / می پیچم/ می افتم / می رنجم

 حیف آن گوشه های کبود

کنار چشمان درشت

مرا صدا نمی زنند

گرسنه نگاه تو / حیران و گرگینه می گردم

هزار سال نشد هنوز؟

چند سال مانده  مگر؟ تا باز شلاقی و رنجی

من می افتم

که تا همیشه بروم در خواب

 بارویای کبودی های گوشه چشمانت

------------------------------------------------------------

 

تازیانه های سرد زمستان

مرا تعزیر می کنند

مرا که گرده ام بلوط است

و شانه هایم گردو

مرا که ریشه ام تاک / چشمم شیشه / نفسم می ریز

حالاست که سالار ها / ریس ها /سردار ها

 شادمانه برقصند با زنانشان

زیر چادر ها ی سیاه

و  اینجا من زنجیر شیر نری را در دست

 خشمگین می گردم دور جهان

 

---------------------------------------------------------------

تختی میان تخت/ بیمار کنار بیماری

مرا کنار تو بخوابانند کاش

چقدر شعر دارم / چقدر زمزمه

لحظه آخر بیایم بخوابم کنار تو

چه می دانم / شاید غزلی / رودی / کودکی را

را باز در کنار تو ببینم / که آغاز می شود

------------------------------------------------------

 

عشق و بوسه ، توامان

مرا از تو و تو را از من ساخته اند

چنان مهربان که می آیی

و کنار چارقدت چند دانه کشمش را

گره بسته ای و می خندی

شیرینتر از کشمش 

 

چارقد که  می گشایی

بوی مشگ گیسویت

در این هوای سرد

بهار است و شیرینی لبت 

 عیدی من