ای گم شده در تاریکی
پیدا می کنم ترا
جهان غار تنهاییست
ببین مرا هر بامداد
که دستت را
می فشارم در دست
با بوسه های بی صدا
-------------------------------------------
تو شبها را برد ه ای با خود
ستاره را هم ـ ماه را هم
آخر این سیاهی را هم ببر با خود
گفته بودی تاریکی نیست.
تا عشق در آستان بامداد
منتظر نشسته است.
----------------------------------------
دور از توام
و تو دور از جهان
چشمت را
روشن داشته ای
چشمم نمی بیند
جز تو را
که می درخشی
در بوسه ها و شعر ها
----------------------------------
سنگدل تویی
من هر شب
خواب تو را می بینم
یادم کن ...
و بگذار
شبی هم من
به خوابهای داغ
تو سری بزنم.
---------------------------------------------------------
دیگر تند نمی نویسم
با تو دیگر شتاب نست
تو می رسی و نگاه تو
بهار منست.
----------------------------------------
می ترسم
تنها باشم
تنهای تنهای تنها
و حتی باران هم
سراغی نگیرد از من
شتاب کن بیا
من و چتر سیاه منتظریم
-------------------------
چشمت را نبینم
می میرم
خوب ...
باشد نیا به دیدارم
راحت باش
قاتل زیبای من
----------------------------
با تکیه به سایه تو ایستاده ام
خم نشو سروک من
نگذار خراب شوم