به شهبازی که باز پرید

 

 

فردا چشمت را  

به آسمان تهران خواهی سپرد 

نزدیکتر جایی کنار خوشه پروین 

 

در این دودناک شرم آور 

جایی هست که آسمان را 

به یاد چشمانت  

هر شب نگاه کنم. 

 

 

-------------------------------- 

 

 

دیگر ساعتی بیش نمانده  

تا بپرد عطر 

از سر گلهای سرخ 

و مستی از سر من  

 

 جهان هوشیاری هنوز

خمار است و بی خواب 

 

در غیاب شهبازی که.... باز پرید. 

 

 

 

------------------------------------------------- 

 

 

 

 ستاره هزار ، در آسمان پیداست  

 همان او ، روشنتر ، از آن ماست 

 شب آسمان چشم یار منست 

دراین تاریک از ستاره ها غوغاست 

 

 

--------------------------------------------------------- 

 

 

ای جغرافی پنهان.... در سرزمین مهر 

نزدیکتر به گوارایی شیر مادرم 

دستان رنگ ریز تو....  با انگشتری فیروزه  

یادگار آسمانی سوخته است

 

عقیقی سرخ .... 

همرنگ چشمان تا سحر گریسته من  


در لابلای گیسوی تو شانه ایست از صدف 

 که عطر های مشک و عناب می پراکند 

 در حوصله تنگ نفسهای خسته من . 

 

 

--------------------------------------------------

 سکته... یعنی ایستادن قلبی از تپش

ایستادن .....یعنی بمانی سر گذری 

تا بیاید او 

هم او ست که می آید 

 تا باز دارد باز 

قلب خسته را  

از تپشی دیگر  

 

 

-------------------------- 

 

 

چه کاری بکار دنیا دارم ؟

 

دنیایی که هیچ کاری دیگر 

 

 ندارد با من 

 

  

-------------------------------------------------- 

 

از همه رنگهای سبز و آبی 

 

همین خطهای سیاه 

 

و از همه حرفها 

 

یک واژه ...یک آه 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:54 ب.ظ

شازده غار نشین سلام. سکته شعر زدی باز؟یه چیزی بنویس یا بفرما یا دلت اگه خوش میشه بسرا. بابا تو دیگه آخرشی.

وانیلی شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:24 ب.ظ


آدم‌هایی‌ که شما را ترک می‌‌کنند

غریبه‌هایی‌ هستند که یک روز با شما آشنا میشوند

با افکارِ شما
با حرف‌های شما
با دست‌های شما
با تختِ خواب شما
با رویا‌های شما
با تک‌ تک‌ لحظه‌های شما

یک روز ناگهان حوصله‌شان سر میرود

دلشان را
و دست‌ها‌شان را
و حرف‌هایشان را
و خوابشان را
پس میگیریند

و غریبه‌هایی‌ میشوند

با خاطراتی که پر می‌‌کنند

افکارتان را
دست‌هایتان را
خواب‌هایتان را

رویا ها
و تک تک‌ لحظه‌هایتان را

یک روز ناگهان حوصله ی شما سر میرود

غریبه‌ای میشوید که خودش را ترک می‌کند

وانیلی سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:26 ق.ظ

if one day you fill like crying
... call me
i dont promise you that ... i will make you laught ,
but i can cry with you

if one day you want to run away
dont be afraid to call me.
i dont promise to ask you to stop ...
but i can run with you

if one day you dont want to listen to nobody ...
... call me and i promise to be quiet

but ... if one day you call me

and there no answer...

im like this

[ بدون نام ] دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:19 ب.ظ

تولدت مبارک شاعر تنها ...

شاهی دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:32 ب.ظ

تولدت مبارک مبارک......... مثل بهاری در راه بوس و سلام و دعا . برادر بر قزاز باشی و شاد.

بهادر پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:23 ب.ظ http://bahad0r.blogsky.com/

اشعارتون فوق العاده ست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد