تمام تابستان را
زیر سایه ات نشستم
حالا دیگر پاییز است
سر به راه شده ام
در پی جلو ه های آبی ماه
..........................................................
براست هم اشاره کنم
باز به چپ خواهی زد
می دانی قلبم با توست
ماشه بچکان
من از اول کشته تو بوده ام.
..............................................................................
غروبها خورشید هم
بتو اندیشه میکند
هر شامگاه میرود
تا بیادم آورد
که دیریست
تو رفته ای.
........................................
مهربان بودی و زیبا
که پروانه ها و سنجاقکها
بی هراس در دستان بارانیت
با لبان سوخته آب نوشیدند
...........................................
پشت قفل لبان بسته تو
شعر بود و چشمه های موسیقی
بلبل مست مرا
اینها کجا بردند؟
............................................
چرا این جهان در غروبها
چون شعر های من
کوتاه نمی شود
تا باز ببینمت که می آیی
و برای درختان تشنه
بشنوم که می خوانی
ببار ای باران
بخوان.... ای صدای خوش
................................
تماشای تو را رها نمی کنم
جهان در دامن توست
باز یکدور بچرخ ... در رقصی فریبا
تا این مردمان تلخ را
چرخ روزگار کمی گشته باشد.
.......................................................
دلم برای غزل
لبم برای لیوانها ست
شعرم برای دوستان
دنیای من برای دشمنم
و اما چشمهایم...
برای او ...او ...
او همان آهوست
سلام بر برادر خرس. هنوز در غار تنهایی خوشگلهای ظریف صادر میکنی. اینتطرفها هم که نمیایی شاید میایی ما بی خبریم . تانا دو ساله شد هنوز عمو مهرابشو ندیده. بجای وجب کردن دود تهران یه سر بیا نون و ژنیری بزن تا قوی شوی. همه دوستان جویا و سلام گوی تواند برادر خرس.
چوپان گله های سفید ابر بودی و نی نواز دره های خاموش.
نوشته هاتون دیگر آن شور سابق رو نداره. یا من خالی از شور شعر هاتونو می خونم.به امید آ ّتشفشانی مجدد آتشفشان خاموش.
نامه هایی به ماه نوشتی و در پست قبلی هم که چشم و لب و قلبت را حراج کردی و هر تکه جوارح مبارک را بکسی بخشیدی. با اینها کاری ندارم هفته پیش دوستی بدنبال تو بود تماس گرفت و گفت تو رو دیده. در پیاده روی خیابان طالقانی شاید . داشتی سو.ت میزدی فکر کردم حتما داری سمفونی کاپریس ایتالینو زدی بعد که جویا شدم شنیدم یه آهنگ ایرانی میزدی یادمون نیست. دیگه کوه رو به پلنگهای برفی واگذار کردی و کویر را به یوز پلنگها و نقاشی هم که گاهی شنیدم میزنی توی رگ .کپی ساده. مداد رنگیها غلاف و لیوانها که توی شعرات مثل رقاصه ها صف به صف شدند. جان من تو داری اینگلیشها رو هم از رو می بری .توی اون کامنت یکی بهت نوشته بود اون دوست که شبها زود بخواب زودتر پا شو و خواب بد که دیدی بسمالاه بگو و تسبیح گلی سی وسه دونه دستت بگیر . خاله که نداری مادر بزرگتو هم که اصلا ندیدی مادر هم که یادش بخیر رفیق پبر زن داری و ما بی خبریم؟ بابا مشتی تو. از اولش هم یکی به سیخ یکی به تیغ زدی و حالا ایز گم میکنی. کپی نیم نوشته رمان سیمین بر دریاچه های آبی باد هنوز دست بدست می گرده. فلسطینی تنهایی شده ای بیا امریکا ببین چه زرد و نارنجی تر مالی هست. خوابتو دیدم بهنام هم از اطریش زنگ زده بود در سرودهای جوان جنوب دنبال ایمیلت میگشت. این رمستهای بلند بالا رو کی برات نوشته. عالیه و کیوان رو میشناسم. گفته بودی میایی دیدنم . تقویت شده بیا. چشاتو بخورم. تی بلا می سر دیگه اینهمه گریه نکن بزار برات گریه کنن . شاعر خنگ چیز خوبی نیست. بر عکس بستنی نخور وسطی هم اگه بازی کردی روبروت دختر کمر باریک بزار . زنگ هم زدم جواب ندادی یوتو بوری مثل اینجا نبود بهتره. راستی فیس بوکتو ندادی. لب لب لب مردو.نه با سبیل و غیرت ترکی بای
Ziba bod mesle hamishe