زمین سیار ه ایست
با یک ماه
پنج قاره
و هفت اقیانوس
تو ماه منی
که هفت زمین آبی از توست
و شعر من
گوشه ایی پرشور
از نمکدان لبخند شماست
و تکامل و بوسه
در تنهایی ما
نام زمین را معنی میکند
--------------------------------------------
انگار جنگل که بی درخت
انگار دریا که بی موج ـ بی قایق
انگار آسمان بی ابر
بی ستاره
بی پرنده
انگار شهر ـ
بی مردم
بی مغازه ها
بی ماشین
بی بچه های شاد
انگار ...انگا
رها کن مرا
تا خلاصه کنم
انگار من
انگار که من بی تو....خلاص
--------------------------------------------------------
روزگارم بخش بر دو
نیم از تو
نیمی سرود
نیمه سرود هم
بخش بر دو
نیم از تو نیم از می
و سهم می هم ـ دو پاره باد
نیمی خواب نیم واویلا
سه دانگ از باغهای خوابم به نام تو
و تمامی ششدانگ واویلا
با سهم درد و سهم گریه ها از آن من
و دانگ و دونگ و زنگ و رنگها
بماند تا بعد
راستی آن لانه شلوغ پرستو ها آیا
به تمامی ششدانگ
عمر من و تو می ارزید؟
با این آهنگی که من دارم گوش میدم.. این شعر خیلی بیشتر به دلم نشست..
چقدر احساساتت زیباست محراب جان..
خوشحال میشم پیش منم بیای دوست من :)
انگار زمین، ماه، پنج قاره. هفت اقیانوس در تنهایی فقط یک معنی میدهند
... هیچ ... انگار .... به راستی تنها هیچ ...
معلومه که حالت هیچ خوب نیست ...
شعر سوم شاهکاری بی نظیره ....
سلام
دیدم، خواندم، میخوانم، همیشه و همیشه.
ببین، بنویس، من همیشه میخوانم. . . .
اووووووووووووو
چقدر شعرهات طرفدار پیدا کرده
محراب اشنایی قدیمی
چقدر خوشحالم که حرفهات رو دیگران هم درک میکنند
و
دیگه تنها نیستی ....
بدون همیشه از روزی که تو رو شناختم دلتنگ تنهایت بودم
و الان دیگه تنها نیستی
امیدوارمممممممممممممممممم
محراب جان سلام ...فکرنمیکنی که دیگه وقتشه چیزی بنویسی ؟ ما منتظریم
خوبی مهراب؟ ننوشتی و کلی شاکی دور و برت زیاد شدند. شنیدم طرفهای ما بودی و سر نزدی.
یکی اینجاست که میگه هیچ حرفی با هات نداره. بی خیال. ببینیمت بزودی؟
میخواستم بگم سلام :::::::::: اما چه سلامی ............ چه علیکی ........... تا ازت تعریف میکنم ... میری و دیگه پیدات نمیشه
دیگه راست راستی گندشو در اوردی .. تو که هر لحظه دستت به قلم و شعر میگی
چرا طاقچه بالا میزاری و وبلاگت رو به روز نمکینی ....
با با ایول .....دستت درد نکنه خوب بلدی کلاس بزاری .........
یا شاید مشکلی برات پیش امده به هر جهت شاد باشی و سر زنده در پناه خدا
محراب جان دلمون برای نغمه های عاشقانه ات تنگ شده پس کی دوباره میسرایی؟
شبی صدایم کرده بودی برگ!
یادت هست ؟
چرا سر بر گردانم؟
مگر من برگ بودم؟
این باد
مرا به حیاط تو انداخت
مرا با خود برد باز
مگر من برگ بودم؟!
این همه که دوستم داشتی
چرا نگفته بودی
چرا صدایم کرده بودی برگ؟
چرا جوابت را داده بودم؟
مگر من برگ بودم..............
..........................
بردی از یادم . دادی بر بادم . با یادت شادم
بردی از یادم . دادی بر بادم . با یادت شادم
دل به تو ندادم . در دامت نیافتادم. از غم آزادم
دل به تو ندادم. فتادم به بند
ای گل بر اشک خونینم نخند
سوزم از سوز نگاهت هنوز
چشم من باشد به راهت هنوز
چه شد آنهمه پیمان . که از آن لب خندان
بشنیدم و هرگز خبری نشد از آن
کی آیی به برم . ای شمع سحرم
در بزمم نفسی . بنشین تاج سرم . تا از جان گذرم
پا به سرم نه . جان به تنم ده
چون به سر آمد . عمر بی ثمرم
نشسته بر دل غبار غم . زآنکه من در دیار غم
گشته ام غمگسار غم
تولدت مببببببببببببببببببببببببببببببببببببارک
جالب بود