تو بساز با من ، ابر ها را ، سازشی با من نیست
سازی بساز ، نغمه و نوازشی با من نیست
نوشته ام ، خط زده ام ، گفتم و از یادت رفت
با خاطرات تو هم ،پردازشی با من نیست
مهراب کو، با عاشقانه هایخ کرد- خشکید
تابهار نمیرسم ،شور گدازشی با من نیست
هیچ پرنده در زمستان لانه نساخت ،راه ساختم
پل ساختم،شعر گفتم ،گزارشی با من نیست
تو و باران رفتید ، چون جوانی و آرامشی همراه
جز با شما خوبان ، دیگر گرایشی با من نیست
دوست نداشتم جهان را ـ ماندم ـ چون شما بودید
تو بمانی و باران ، هیچ سفارشی با من نیست
غزل آخر است که می خوانم ،کاش بخوانی تو
باران باران است و دیگر - سر نگارشی با من نیست