باران باران

 

 

 تو بساز با من ، ابر ها را ، سازشی با من نیست   

سازی بساز  ، نغمه و نوازشی با من نیست 

نوشته ام ، خط زده ام  ، گفتم و از یادت رفت 

 با خاطرات تو  هم  ،پردازشی با من نیست 

 مهراب کو، با عاشقانه هایخ کرد- خشکید 

تابهار  نمیرسم ،شور گدازشی با من نیست  

هیچ پرنده در زمستان لانه نساخت ،راه ساختم 

پل ساختم،شعر گفتم ،گزارشی با من نیست 

تو و باران رفتید ، چون جوانی و آرامشی همراه

جز با شما خوبان ، دیگر گرایشی با من نیست 

 دوست نداشتم جهان را ـ ماندم ـ چون شما بودید 

تو بمانی و باران ، هیچ سفارشی با من نیست   

 غزل آخر است که می خوانم ،کاش بخوانی تو 

 باران باران است و دیگر - سر نگارشی با من نیست 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد