فلامینگو در پنج اپیزود / به پاریس و شازده کوچکم

 

حرفه من شاعریست

پی نان نه - پی جان 

جان رویا پیچ من / با تو قلم میگیرد 

با تو سخن می گوید / با تو  می خوابد 

 

 سالهاست خوابهای مرا نیا مده ای 

شعر های مرا ...و رقصها یم را و ساز هایم را نیز 

  

و تو آنچنان دوری از من

که انگاربعد از آن ندیدنها -  ندیدنها ...خواب دیدنها  

یادت هست؟ 

نامه های بد خط / زیر شیشه های خاک مرده  

 

 

================================================== 

 

 

از من هر چه بر آمد 

کتاب  دعایی بود تا خنده تو 

تو را اما معجزه بسیار  

حالا که هرنفس بوسه خواه توست 

همه را / بهتر هم که هیچ نامی نیست 

بسپاریم به آتش ها 

تا بگذرد جهان همچنان ... بی تو 

 

=======================================

 

من از خودم می گویم

از پلها و رودها و ستار ه ها 

تو از خودت بگو 

از چشمت و از دفتر هایی که نخوانده ای 

 

من همیشه میانه پلها ایستاده ام 

غریبه ها و دلتنگی ها همیشه می روند 

تو اما کجای جهانی؟ 

 

بر روی پلها  

بر فراز رودهای درخشان می ایستم  

آفتاب و آب و ماهی و بوسه با منند 

تو کجایی؟  

فقط بگو نامت چیست؟ 

 

و رودی را که بر فرازش 

گاه گاه  برای تو می نویسم   

راه به کدام دریا دارد؟

 

  

 

========================== 

 

 

زیر درختان مسجد آبی من 

 در شهر کبود ، با کبوتران کبود و روزگار کبود 

تو بودی و.....من نه 

 

چه کار کنم آهو؟ 

گریه کار معمول منست 

و تو هر گاه دلت خواست آمدی به نوشیدن 

 

راستی  هرگز  اینهمه زیبا  ندیده بودمت

آخ... آخ ....یادم رفت

من که هیچگاه ندیده بوده ام ترا

 

زیباتر  شده ای 

چیزی نیست تا بگویمت 

شاعر که ننویسد 

 

جایی لابد.... 

دارد به تنهایی می رقصد 

فلامینگو در پاریس 

اپیزود آخر ...یادت هست؟ 

=======================================

 

نامه ات نرسید  

 الهی خیر ببینی آهو 

حال من چنان که می دانی و گفته اند 

بد از بد ...کمی در ماورای خراب 

 

شما گل به رنگ آبی آرزو ، کجایی؟ 

چند تا خوش به حالتان گذشت؟ 

چشمم سوخت ...بس که خفتم تا ببینمت 

هیچ نخفتم ...یعنی ندیدمت  

یادش بخیر مستی ها 

و صدای تو که باران بود و انزلی 

الهی خیر ببینی آهو 

چشمت مرا شاعر کرد .

نظرات 3 + ارسال نظر
....... پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:57 ب.ظ

خیلی با خودم کلنجار رفتم که تولدت رو بهت تبریک نگم

شاعرک من
تولدت مبارک

کیوان و عالیه دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:54 ب.ظ

دست خوش مهراب. شکر بکام و نمک به زخم تا کجا؟ یا حبیبی؟تولدت را که مبارک گفتیم و انشالا هم که شده باشه. بسلامتی....../وسلام

نا شناس دوشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:26 ق.ظ

تولدتون مبارک. و دلتون به گرمی هوای شرجی اهواز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد