آن قدیمها یک نامه نوشتم
و دیروز / یک تلگراف
زدم یا مرا زد / تو ندیدی
زیر چشم چپم تا هنوز کبود مانده.
چند جمله کوتاه بیشتر نبود.
و آهی البته پشت نقطه تمام.
حالا من رها میشوم
تا جدا شود کسی از من
سنگین و خاطره بار
بدرود
رها شویم حالا....بگذار....
تو سویی/ من سویی
هنوز وقت هست؟
تا تلگراف بعد؟
خوب...ببندیم پنجره را.
حضور ما در ایستگاه بی معناست
به خیابان نگاه نکن
به شعر هایم نیندیش
زنگ در است ؟
یا جرینگ دندان موشها در زیر زمین؟
از خواب برخیز ...محبوبم
پستچی خسته
نامه دیر کرده مرا.......عاقبت آورد
-------------------------------------------------------------
گاهی هم بتو فکر کردم
در این تابستان بی رحم
یخ نیستی/ آب نمی شوی
آب هم نیستی/ تا بخار گردی
که روزی ابری شاید
که مثلا باران
یک داشت ازآن همه برداشت من
از کشتزار شما
چشمه ایی/ لیوانی/ گلویی
جلگه های من در باران
به آرایش بی دوام دلخوشند
من هیچ/ شما چه میکنی محبوبم
بی صدا
بی نام
چون غباری سرخ
بر سیاره ایی متروک مینشینی هر شام
------------------------------------------------------------------------
خوابهای مرا شکار کن
اردکهای بی بالم را
رویای رقص های بی حالم را
همه از آن تو
ببر کوچک من
ای کاش ببری
امشب دلم را
چشمت که نه
پوستت که نه
عطرهای خرام تو نه
آه ....گربه ملوس
بیا و بدزد...............شعر های نذری مرا
پیش/ پیش/....................................
بیا و ببر و ...راحت کن
مرا و اردکهای بال سبز خوابم را
پستچی خسته
نامه دیر آمده مرا.......عاقبت آورد
ممنون
داری تقاص میگیری. وگرنه تصور بیرحمی از شما ممکن نیود. ناکجا آباد است و شاعر شتاب دارد.