ما میگذریم...

زیر بارانی از شکوفه و برگ

انگار کسی آن دورها خوابیده است

در  زیر بارانها و رویاها


بگذریم....و بگذاریم تا بخوابد

زیر باران...

که بوی مویی ..

که یاد رویی...

 خواب نرگسان را باز در بهار

از سمت سایه روشن فصلها

به ناکامی یک لحظه برباید...


--------------------------------------------------------------------------

من گریه میکنم

ابرها قصه های خیسند... سفید سفید

که در باد راه می روند

و بمن می گویند....چه سنگدل شده ام

من که گریه میکنم...هر شب

و دلم که  تنگ می شود هر روز

باران  که نمی بارد

چتر خشک و سیاهم

پنچه سبزم را خشکاند

 و این هم نیمکتی در خلوت و  یادبودی

و عکسی  هم از خاطره ایی عتیق

این چتر ...در این پنجه نوازشگر هنوز

همپای خاطراتم مینویسد ....

....باران ....باران

-----------------------------------------------

گل سرخی برای دوست

بوسه ایی برای یار

لبخندی به دشمنم

ستاره ایی بر شبان تیره ام

چراغی در اتاق سرد

نسیمی پر از عطر آشتی

پس چرا کسی صدا نمی زند مرا؟


های... ای دوست.....ای یار....ای دشمن عزیز...


نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:16 ب.ظ

[ بدون نام ] چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:18 ب.ظ

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 09:16 ب.ظ http://hamahbitu

باز هم صفای باران تو را عشق است .

[ بدون نام ] سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 10:17 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد