سلام...

اینبار برایت نامه ایی نوشته ام

تا بخوانی و باز هم ...

اینبار به شیوه ایی دیگر

بگویی نخوانده ام

این تقدیر ماست انگار...که من بسیار بنویسم
 
و تو بسیار بگو یی

و سر انجام...که نخوانده ایی و من هم لابد
 
جایی ننوشته ام شعری



بانگ و پاسخ بلبلان را

در بهار شنیده ایی حتما

تقدیر من بود که دوست بدارمت

و تو بگویی اوه...

دوستت دارم... دیگر تکراریست

همه اش که شد ...سر و زلف و چشم یار

من همیشه اما از زلف و چشمت بیشتر

از قلبت نوشته ام

و آن شکوه خرامان زنانه ایی را

که از تو طاووسی می سازد مست

تا بفریبد تمام باغهای بیرنگم را



چگونه ایی ...؟اکنون که دیگر من نیستم

و هیچ زاویه از رخسارت
 
چشم انداز بی قراریم را هویدا نیست



چگونه ایی اکنون...؟

که در اعماق غیبت ها

طولانی ترین گیسوی جهان را

به سایه ها و عطر ها سپرده ایی

و همه آینه ها را فرستاده ایی به تبعید



چگو نه ایی؟ اکنون که دیگر

ستار ه ایی هیچ بر منظر شعر هایم نمی دمد

و آن چند پاره رخشان هم

که مانده است از ستاره افشانی های آن روز ها

پیاپی بر نیامده از تاریکی

گم در گم ترک می کنندم



چگونه ایی؟...دیگر البته بحثی نیست

خاموش در انزوای اتاقها

از ارتفاع غروری بیهوده

نگاهم میکنی که می گذرم
 
بی شتاب و سنگین

چون هزار پایی سرما زده

که هر پایم خاطر ها دارد

از شتاب سالها دویدن بسوی تو



چگونه ایی ...؟ اینک که در هر سفر

تمام شهر غریبه اند

و همین یک آشنایت را هم داده ایی

تا ببرند ناشناس

به جایی پرت و گم در گم رها کنند



چگونه ایی...؟

که هم شکل و هم رخسارت

گذاشته ایی ، کم کم ازذهن روزگارم محو گردد

تا هر نو رسیده  کولی زمزمه خوان را...پنجره بگشایم

با شوقی در دل که آیا....هم اوست...

که لی لی خوان باز آمده است

تا بلبل فولادیم را شور ترانه ایی در سر افکند



چگونه ایی...؟مست که نیستی...؟

من که نوشیده باشم اگر جامی

هر که را گامی در خواب رفته باشد سرمست

با نگاهی می شناسم



خاک بر سرم

از سایه های آن همه جنگل زیتون گذشتیم

و از آن همه جاده های کویر

و من هیچ یادم  نبود

که آخر بار چشمانت را  

چون دانه های سیاه و تلخ زیتون نگاه کنم

که همیشه تلخ کام که میمانم...دلم خوش باشد

به زیباترین چمنزار جهان

از نزدیک یک لحظه خیره ماند ام...................................



نظرات 4 + ارسال نظر
الهام دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 06:38 ب.ظ http://www.2khtarakatanha.blogskycom

سلام
وبلاگ قشنگی داری البته اگه به من سر بزنی بهتر میشه
الهی هر کسی که عاشقش هستی بیشتر از تو عاشقت شود
موفق باشی

نو رسیده کولی زمزمه خوان سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 06:24 ب.ظ

سلام مدتی بود نمی داستم خودم را چی برای تو بنامم و حال کولی زمزمه خوانم نامیدی زیبا بود یک عاشقانه آرام

[ بدون نام ] دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 09:48 ق.ظ

سلام .خوش به حالت که عاشقی!!!!!!

مبینا پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 05:40 ب.ظ

بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد